معنی عشق
شاید از اول قصه باید از دل نمی خوندم
کاشکی تو شبای تارم پای عکست نمی موندم
پاره کردم نامه هاتو رسیدم آخر بازی
شاید این یه اشتباه بود که دلم نباشه راضی
دوره کردن این دلم رو خیلی ها از رو حسودی
رنگ آسمون قلبم میره باز رو به کبودی
عاشقم شدن یه مدت تا منو بدست بیارن
بگیرن دلم رو آسون اونو توی قفس بذارن
عشقتو بغل گرفتم قلبم این بازی رو فهمید
قلب سنگیت با غریبه به کارم ساده می خندید
من فقط تو رو میخواستم با تو آروم میشه قلبم
آخر خنده رسیدی تازه من شروعه دردم
هر شب از روزی که رفتی دارم این شعر و میخونم
تو که عاشقم نبودی این یه بازیه میدونم
وقتی غم قصه رو فهمید صورتش به رنگ خون شد
همه ی وجودش آسون دوباره حس جنون شد
همه چی رو ساده باختم شاید از لرزش دستام
معنی عشق و بفهمی بشی همدم واسه اشکام
نظر یادتون نره
نظرات شما عزیزان: